Itemize Books As عادت میکنیم
Original Title: | عادت میکنیم |
ISBN: | 9643057984 (ISBN13: 9789643057985) |
Edition Language: | Persian |
Zoya Pirzad
Paperback | Pages: 266 pages Rating: 3.17 | 4114 Users | 220 Reviews
Specify About Books عادت میکنیم
Title | : | عادت میکنیم |
Author | : | Zoya Pirzad |
Book Format | : | Paperback |
Book Edition | : | First Edition |
Pages | : | Pages: 266 pages |
Published | : | 2004 by نشرِ مرکز |
Categories | : | Novels. Fiction. Cultural. Iran |
Interpretation During Books عادت میکنیم
این یک کتاب رمان است. در این داستان ما با زنی آشنا میشویم که علاوه بر نقشی که به عنوان مادر بر عهده دارد، ناچاراً دو نقش دیگر هم به او محول شده: نقش یک پدر برای فرزندش و نقش یک سرپرست برای مادر سرزنده و نه چندان پیرش. اما تنها چیزی که در این میان به فراموشی سپرده شده زن بودن اوست... ؛Rating About Books عادت میکنیم
Ratings: 3.17 From 4114 Users | 220 ReviewsCriticize About Books عادت میکنیم
دارم فکر میکنم ادبیات معاصر ایران داره یه تکونی می خورهکلا شخصیت پردازی رو بیشتز از داستان پردازی دوست دارم یه کتاب سیصد صفحه ای رو می خونی بدون اینکه قصه ی خاصی روایت بشه و در عوض به دغدغه ها ارتباط ها روزمرگی ها افکار گنگ و پیچیده ی شخصیت می پردازه ... فوق العاده ست من این سبک نگارش رو می پسندم خیلی زیاد. البته بگم چراغ ها را من خاموش میکنم یه چیز دیگه بود ...
من این کتاب رو قبل تر ها خوندم زمانی که دانشچو بودم و خوره کتاب اما الان که به داستانش فکر می کنم می بینیم اگر این کتاب الان به دستم می رسید و کمی ازش می خوندم مطمئنا ادامه نمی دادم می بستمش و می رفتم سراغ یک داستان بهتر و یه کتاب با موضوع جالب تر !
چیزی که بیشتر از همه زمان خوندن این کتاب اذیتم می کرد انتخاب سرسری جمله ها بود ... انگار عجله ی زیادی برای نوشتنش وجود داشته.
رماني شبيه همون رمان هايي كه آرزو و شيرين پشت ويترين كتابفروشيِ كنارِ چلوكبابي ديده بودند :)شخصيتهاي توي داستان به طرز فجيعي ميخواستن بگن ما روشن فكريم(به قول آيه جواد نيستيم!)جوري كه واقعا حال آدم بد ميشه :oچندين ديالوگ راجع به اين قضيه:شيرين: تا وقتي كه دل به دلت داد و گره از كارت باز كردكرد. وقتي هم نكرد و نشد خداحافظ شما.نگفتم باهاش ازدواج كن كه :|_________________آيه: بابك مدام با دوست دختر باباش مسافرت و مهماني اند. با دوست پسر مامانش هم همين طور. تازه ميگفت قرار شده دسته جمعي بروند بيرون
من این کتاب رو قبل تر ها خوندم زمانی که دانشچو بودم و خوره کتاب اما الان که به داستانش فکر می کنم می بینیم اگر این کتاب الان به دستم می رسید و کمی ازش می خوندم مطمئنا ادامه نمی دادم می بستمش و می رفتم سراغ یک داستان بهتر و یه کتاب با موضوع جالب تر !
اینکه کتاب میخواسته دغدغه های یک زن در آستانه میانسالی و اختلافات و شکاف های فکریش با نسل قبل و بعدش رو تصویر کنه یه بحثه اینکه این کار رو چطور انجام داده و بستری که داستان روش شکل گرفته و نحوه ی پرداخت شخصیتها و روایت ماجرا بحثی دیگه اس. این کتاب یک سومش توصیف جزییات بی اهمیت و آزاردهنده ای بود که واقعا دلیلی براشون متصور نیستم جز آب بستن نویسنده برای طول دادن ماجرای نداشته ی کتاب! "شیرین استیکش را در دهان گذاشت و گفت چرا" " آرزو چنگال از دهان بیرون آورد و گفت زیرا" "شیرین پنیر به نان مالید و
0 comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.